پدر یعنی ...............................

وای وایییییییییی خدا یا خدای من چرا چرا زندگی اینقد دردناک شده چیز شنیدم که حالم و واقعا بد کرد اشکم در اورد مگه می شه یه پدر همچین کاری بکنه پدری که نباید هچ چیز تو دنیا براش مهم تر از ابروی دخترش باشه پدری که باید دخترش و حمایت کنه چطور اینقدر پست می شه چرا همه چی به هم ریخته شاید قیامت نزدیکه که کاش زودتر این اتاق بیفته واقعا دیگه تحمل این چیزا سخته بهتر بگم چی شنیدم یه ماما که تو یه درمانگاه تو یه روستا نزدیک ما کار میکنه اینو گفته خودشم اشک می ریخت .یه مادر دخترش که کر و لال میاره تو درمانگاه وقتی ازمایش می کنن متوجه میشن دختر 6 ماه حامله ست بدون اینکه شوهری داشته باشه دختر از ماه اول حالت تهوع داشته مادرش فکر می کنه دختر معصومش مریض اونو خیلی دکتر میبره که خلاصه تو سنوگرافی متوجه میشن حامله ست وایییییی که چقد دردناک میگن دختر گریه می کرد و با ادا و اشاره به مادرش میگفت که پدرش این بلا رو سرش اورده، که امیدوارم خدا ازش نگذره . مادر هم بی صدا اشک میریخت دختر میگفت بهار وقتی مادر میرفت سر مزرع برا کاشت برنج پدر بهش تجاوز میکنه دخترش و نابود میکنه . وقتی با مادر حرف میزنن که به شوهرش گفته یا نه گفت اون قبول نمیکنه میگه حرف یه لال و گرفتی و منو کتک زده ......... واقعا چیکار باید کرد چه جوری جلوی این اتفاقا که واقعا دردناک رو باید گرفت . اون پدر چطور راحت سرش و میزاره رو بالش می خوابه.......................  

 

 

 

 

 

 http://www.beyondroads.org/gallery_images/beautiful_road2.jpg

 

 

دوبیتی

در این دنیا همه هستیم جمع و منهایی 

وای بر آن روزی که شود حاصل آن تنهایی 

شاید اینگونه کسی خوش باشد با این  

لیک ما که ندیدیم خیر از تنهایی 

 

 

شوقی است به دل که وصفش نتوان گفت 

شوریست به سر که رازش نتوان گفت  

اری  همه  را  در  من  باید  جست 

صد حیف که بیان نتوان گفت 

 

 

از دوست عزیزم آریا مهر l4i

سلاااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممممممممم

سلااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممم به همه ی دوستای گلمممممممم من خیلی بلد نیستم حرفای خوشکل بزنم میخوام داخل وبلاگم مطالبی که دوست دارم بنویسم امیدوارم شما هم دوست داشته باشید. یه خورده از خودم بگم 21 سالمه دانشجو رشته مدیریت جهانگردی دانشگاه پیام نور خوب دیگه نمی دونم چی بگم . لطفا نظر بزارین ممنوننننننننننننننن

سلام

سلام پرنده مهاجر  

که شبانه  

از آسمان ذهنم می گذری  

سلام قوی قشنگ 

که بی بهانه 

از برکه چشم می گذری  

و سلام بر تو ای جویبار  

که با رقص 

از میان دشت می گذری  

دوست دارم که برگردی 

به سرزمین یکرنگی 

تا دوباره جوابم کنی 

بیا!